یکی از مسائلی که برخی از ایرانیان مقیم خارج از کشور با آن روبرو هستند، مسئله "انکار هویتی" است. شاید لازم باشد در ابتدا کمی درباره مفهوم انکارهویت در میان اقوام مختلف توضیح بدهم. مسئله انکار هویتی غالبا در میان افرادی دیده می شود که در سرزمین اصلی خود ساکن نیستند و به دلایل خاص سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و یا حتی فیزیکی (ساختار فیزیولوژیکی بدن) و روانشناختی، سعی در انکار هویت خود می کنند. برای مثال میتوان به افغانهایی اشاره کرد که پس از شروع جنگهای داخلی در این کشور، خود را به ایران رسانده و به دلیل شباهت چهره با برخی از ایرانیان، خود را خراسانی یا سمنانی معرفی کرده، تا شاید از این طریق بتوانند هویت اصلی خود را از جامعه ایرانی پنهان کنند. جامعه ای که در آن دوره، و حتی امروزه به دلایل مختلف، افغانی را به عنوان "انسان درجه دو" جامعه در نظر می گیرد و به این اتهام، وی را از بسیاری از حقوق اولیه اش محروم می کند. اما این پدیده تنها مختص به افغانهای مقیم ایران نیست. ایرانیان مقیم فرانسه نیز گاها با چنین مسئله ای روبرو هستند. برخی از ایرانیان مقیم خارج از کشور و بالاخص مقیم فرانسه (حوزه تحقیق من)، گاها سعی در پنهان کردن هویت خود دارند. نزدیکی رنگ مو و پوست و چهره برخی از ایشان به ایتالیاییها و گاها اسپانیایها باعث می شود که این گروه خود را به عنوان یکی از اتباع اینگونه کشورها معرفی کنند
.
اگر بخواهیم مسئله را از نگاهی وسیعتر بنگریم، باید بگویم که در یک نگاه کلان، مسئله انکار هویتی ریشه در دو چیز دارد : اول ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور مبدع و دوم تصور خود فرد از نگاه جامعه مقصد. در اینکه آقای "الف" خود را به چه شکل در جامعه معرفی می کند و یا اینکه آیا خود را با هویت اصلی به دیگران نشان میدهد یا نقاب ملیت دیگری را بر صورت خود میزند، علاوه بر مسائل ساختاری اشاره شده، مسئله دیگری نیز تاثیر گذار است، و آن افکاری است که آقای الف آنها را در ذهن خود می پروراند. آقای الف در روابط خود با جامعه خارجی، به نتایجی رسیده است؛ از نظر آقای الف، او مردی از سرزمینی است که روزانه ـ به درست یا غلط ـ اخبار ناگواری توسط رسانه ها به گوش همسایگان، همکاران، کاسب محل یا دوستان خارجی اش می رسد. این اخبار آقای الف را تحت فشار میگذارد و باعث می شود که او تصور کند که دیگران او را به چشم مردی از دیار اخبار ناگوار بشناسند. مردی که می تواند حتی خود نیز خطرساز باشد. آقای الف در ضمیر ناخوآگاه خود، از سرزمین خود طلاق می گیرد و تلاش می کند تا هویت خود را از آن جدا کند. اما همه اینها، تنها تصورات این دوست ماست. آقای الف از خود در ذهن دیگران غولی میسازد. غولی که ذهن دوست ما ساخته شده او را در ذهن خود فردی نشان می دهد که مردم با شنیدن هویت و ملیتش، از او فرار می کنند. چارز هورتون کولی، جامعه شناس آمریکایی در توضیح مفهوم "خود آینه سان"، به شکل گیری مفهوم "خود" در ضمیر ناخودآگاه انسان اشاره می کند. او در پاسخ این سئوال که "من کیستم؟" میگوید: "من آن کسی نیستم که خودم فکر میکنم هستم. همچنین من آن کسی نیستم که شما فکر میکنید من هستم. من آن کسی هستم که فکر میکنم که شما فکر میکنید من هستم" 1 .
تصویری که آقای الف از خود در ذهن دیگران دارد
آقای الف از آنجا که نمیتواند محیط خود را تغییر دهد، یعنی به صاحب کار یا همسایه خود در رابطه با هویتش دروغ بگوید یا در رابطه دوستی ملیت اصلی خود را پنهان کند، دو راه را برمی گزیند. راه اول او که اتفاقا راه قانونی مسئله نیز هست، تغییر ملیت به روشهای قانونی است تا بتواند از آن به بعد در مدارک رسمی و دولتی، ملیت فرانسوی را بجای ملیت اصلی خود ثبت کند. اما راه دوم برای آقای الف دروغ گفتن به کسانی است که میداند هیچگاه دروغ او برای آنها فاش نمی شود. برای مثال در ارتباط خود با راننده اتوبوس یا تاکسی و یا صاحب رستوران کنجکاوی که میخواهد از ملیت این دوست ما باخبر شود، آقای الف با جرات ملیت دیگری را برای خود بر میگزیند. یا برای مثال کارگر افغانی روزمزدی را در نظر بگیرید که میداند برای چند روز بیشتر مهمان کارفرما نیست و میتواند خود را به عنوان مشهدی یا سمنانی جا بزند
.
اما در اینکه آیا همه مهاجران ایرانی دارای چنین ویژگی هستند ؟ جواب به طور مسلم خیر است. دسته ای که به این کار مبادرت می کنند، عموما یا از سابقه تاریخی و ملی خود بی خبرند یا به شدت تحت تاثیر رسانه ها قرار گرفته اند. گفتیم که آقای الف این غول را در ذهن خود ایجاد کرده است. غولی که الزاما با واقعیت پیرامون وی مطابقت ندارد. این بدان معنی نیست که تبعیض بین افراد جامعه بر اساس رنگ پوست و مذهب، نژاد، جنسیت، طبقه اجتماعی وغیره وجود ندارد، بلکه زمانی که آقای الف به راننده تاکسی به دروغ ملیت دیگری را ابراز می کند، حس درونی خود را ارضاء می کند. راننده تاکسی نه تصمیم گیر است و نه اصولا ملیت مسافر برای او اهمیتی دارد. اتفاقا آقای الف در مواردی که ملیت او باعث از دست دادن شغل مورد دلخواهش می شود، راهی بجز گفتن حقیقت ندارد، چرا که باید برای گفته های خود اوراق هویتی نشان دهد. به همین دلیل است که این دوست ما برای فرار از این موضوع، سعی در گرفتن تابعیت می کند
.
اما مسئله اولی که به آن اشاره شد همان ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور مبدع است. ساختارهایی که فرد مورد بحث ما را به هر دلیلی مجبور کرده است که سرزمین دیگری را برای اقامت خود برگزیند. در واقع فردی که از آن ساختارها گریخته، علاقه چندانی ندارد که با همان ساختارها مورد قیاس قرار گیرد. به همین دلیل است که در موارد مختلف سعی می کند تا خود را فراتر از قالب ملیتی خود نشان دهد. قالبی که بر اساس اندیشه او، برایش تنگ بوده و یا مورد پسندش نبوده است. البته این موضوع شامل مهاجرینی نمی شود که به دلایل خانوادگی یا بیماری دست به مهاجرت می زنند و ابایی از بیان ملیت خود ندارند. در میان مهاجران ایرانی، افرادی دیده می شوند که نه به دلیل انکار هویتی، بلکه به خاطر محدودیتهای قانونی برای درستیابی به مشاغل خاص، به نوعی مجبور به داشتن ملیت کشور مقصد می شوند، که در غیر این صورت بسیاری توانایی های ایشان به دلیل نداشتن چند برگ کاغذ رسمی مورد استفاده قرار نمی گیرد.
اما آقای الف که در اماکن عمومی ابائی از انکار هویت خود ندارد، ملیت خود را نه به دلیل دستیابی به شغل خاص، بلکه به خاطر پنهان کردن هویت خود تغییر می دهد. او با فرهنگ خود در تضاد است، دوستان خود را از میان غیر ایرانیها انتخاب می کند، در مراسم و جشنهای ایرانیان خارج از کشور شرکت نمی کند و علاقه ای به مسافرت به ایران ندارد
.
[1] Je ne suis pas qui je pense que je suis et je ne suis pas qui vous pensez que je suis. Je suis qui je pense que vous pensez qui je suis (Reitzes, 1980 : 632)