Saturday, June 23, 2007

مهاجران افغانی در ایران، انسانهایی از نوع دوم


بحث اخراج افغانها از ایران، بحثی چند وجهی است که مسائل حقوقی، اقتصادی، سیاسی و بالاخره حقوق بشری فراوانی در پشت آن قرار دارد که هر کدام متخصصین و صاحب نظران خاص خود را دارد. اما در ابتدا باید گفت که طبق آمار غیر رسمی چیزی در حدود دو میلیون افغانی در ایران زندگی می کنند که تهران با عنوان پایتخت و خراسان بزرگ به عنوان نزدیکترین استان ایران به کشور افغانستان صاحب بیشترین تعداد ساکنین این جمعیت در خود هستند. اما سابقه حضور افغانها در ایران به سالهای بسیار دور باز می گردد. گر چه امروزه ممکن است که بخشی از جامعه ایرانی، افغانها را خطرناک، بچه دزد، عامل بیکاری و بسیاری دیگر بدانند، اما سابقه این گروه اقلیت در ایران این طور نشان می دهد که در تمام طول تاریخ، حضور این مهاجران یا به نوعی پناهجویان در ایران، وجهه ای منفی نداشته است. آن چیزی که امروزه دولت ایران به نمایندگی از ملت ایران در حال اجرای آن است، بازتابی از نگاه غالب ایرانیان به این مهاجرین می باشد؛ رفتارهای زننده و گاها غیر انسانی، توهین و تبعیض، عدم رعایت حقوق اولیه افغانها از جمله حق زندگی، تحصیل، انتخاب همسر و مکان زندگی که از اصول اصلی اعلامیه جهانی حقوق بشر است و بسیاری دیگر، از جمله مسائلی است که در رفتار روزمره ایرانیان در مقابل افغانها قابل مشاهده است. نگاه به افغانی از بالا به عنوان انسان درجه دوم"، آسیبی است که روح این جامعه مهاجر را در سرزمین ایران خراش می دهد
.

به نظر می رسد که دو عامل در نشان دادن این تصویر بسیار منفی در جامعه ایرانی موثر بوده است. عامل اول، رسانه ای شدن جرایم این گروه از مهاجرین به شکل وسیع و غیر قابل کنترل در روزنامه ها و رادیو تلویزیون بود. رسانه هایی که در اوایل انقلاب و همچنین در فضای سالهای جنگ، هنوز به شکل حرفه ای شکل نگرفته بودند، افغانها را سوژه هدف خود قرار دادند و با بزرگنمایی جرایم ایشان، ترس را در دل ایرانیان انداختند. این در حالی بود که پناهجویان افغانی که به دلیل وقوع جنگ و قحطی در کشور خود، به طور غیر قانونی وارد خاک ایران شده بودند، از هیچ امکان رسانه ای و قانونی برای دفاع از خود و معرفی صحیح جامعه خود به مردم ایران برخوردار نبودند و در واقع اینها را می توان به عنوان "قربانیان رسانه های تازه کار" معرفی کرد. مطبوعاتی که به دلیل نوپا بودن خود، از درج هر سوژه ای برای کسب معروفیت و فروش بیشتر دریغ نمی کردند، دیواری کوتاه تر از دیوار افغانهای غیر قانونی پیدا نکرده بودند. بدون شک قتل، سرقت و بچه دزدی مختص مهاجرین افغانی نبود و ایرانیان نیز به این جرایم دست می زدند، اما این افغانها بودند که به دلیل حساسیت رو به فزون جامعه و همچنین به دلیل به یدک کشیدن نام افغانی (غیر ایرانی) قربانی کارهای ژورنالیستی می شدند. ماجرای سر بریدن یک افغانی در ذهن مردم، بسیار ماندگار تر از انجام همین عمل توسط یک ایرانی بود، در حالی که هر دو مرتکب یک جرم مشابه می شدند. این در حالی بود که در هیچ کدام از رسانه ها از نقش سازنده این گروه در بازسازی خرابه های کشور در غیاب مردان به جنگ رفته ایرانی خبر نمی دادند
.

عامل دوم که در شکل گیری تصویر منفی از جامعه افغانی در میان ایرانیان نقش داشت، متاثر از عامل اول و همچنین تاثیر گذار بر آن نیز بود؛ افغانهای بدون مدرک اقامت به دلیل عدم آماده بودن جامعه و بازار کار ایران، و همچنین عدم حمایت های دولتی و رسانه ای از ایشان، راهی به اداره جات نمی یافتند و هیچ ارگان رسمی حاضر به استخدام آنها نبود. همین عامل و عدم واکنش سریع دولت وقت به این دسته از بحرانها، به دلیل درگیر بودن به مسائل جنگ، باعث شد که افغانها به سوی مشاغل فصلی و کارهای روزمزدی روی بیاورند که ساده ترین آن، کار در ساختمان بود که هیچ گونه نیازی به مدرک خاصی نداشت و کارفرما بدلیل دستمزد کمتر و سطح توقع پایین تر نسبت به کارگر ایرانی، کارگر افغانی را ترجیح داد. بعلاوه، بدون مدرک رسمی بودن افغانها، این امکان را به کارفرما می داد که در هر زمان آنها را اخراج کند و یا هرگونه رفتار دیگری را بر آنها روا دارد
.

همین عوامل باعث شد که افغانها روز به روز در گرداب قهر و دوری مردم ایران فرو روند و زحمات آنان در زمینه بازسازی مناطق جنگ زده یا ساختمانهای بمباران شده نادیده گرفته شود. نتیجه افتادن در این گرداب، به حاشیه رانده شدن ایشان از سطح عمومی جامعه، تشکیل گروههای کوچک افغانی و خارج نشدن از این پیله به هم تنیده شده و عدم ارتباط با قشر روشنفکر ایرانی بود. این عدم ارتباط با سطح تحصیل کرده جامعه ایرانی، به مرور زمان باعث شد که جامعه افغانی ساکن در ایران، پایگاههای اجتماعی خود را از دست بدهد و نتواند هویتی را برای خود در سرزمین ایران بسازد و آن طور که باید و شاید شخصیت و پرستیژ خود را نگه دارد. رجوع به کارهای ساختمانی و مشاغلی که ایرانیان با اکراه به آن درست میزدند، باعث شد افغانها به مرور زمان، به عنوان "شهروندان درجه دو" به حساب بیایند
.

اما از جهتی نمی توان چشم به برخی از واقعیت های موجود نیز بست. سیر قهقرایی و دوری جستن جامعه ایرانی از این دسته از مهاجرین، کم کم باعث بالارفتن درصد بیکاری در میان این قشر شد، و از آنجا که رابطه مستقیمی بین جرم و جنایت و فقر وجود دارد، دست برخی از این مهاجرین به کارهای خلاف باز شد. فروش مواد مخدر، بچه دزدی برای فروش به دوره گردها، دزدی از منازل و اتومبیل ها از عواقب همین بیرون راندن ها بود
.

اما در این میان، دسته ای از مهاجرین نیز بودند که توانستند خود را از این گرداب خارج کنند ؛ ازدواج با خانواده ایرانی یا اشتغال در بازار تجارت، برای برخی از سرمایه داران افغانی این امکان را برای آنان فراهم کرد تا مدارک شناسایی رسمی دریافت کنند. بدست آوردن مدرک شناسایی رسمی برای این دسته از مهاجرین، امکان تحصیل برای خود و خانواده شان را برای ایشان فراهم کرد، تا آنجا که امروزه شاهد شکوها شدن استعدادهای ایشان و فرزندان نسل دوم این دسته از مهاجرین در عرصه های مختلف اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی هستیم. این نسل از جامعه افغانی توانست با بدست آوردن فرصت مناسبی که به لطف "کاغذ رسمی" برای آنان فراهم شده بود، فرزندان مستعد و نخبه ای را به جامعه تحویل دهد. پزشکان، مهندسان و محققین افغانی فراوانی در تهران و مشهد مشغول حرفه هایی با درجه اجتماعی بالا هستند که این رشد ونمو خود را مدیون چند برگ کاغذ رسمی می دانند. ولی این راه رشد برای بسیاری دیگر که اکثریت جامعه افغانی را در ایران تشکیل میدادند امکان پذیر نشد. در حالی که بر اساس قوانین ایران، از آنجا که ایرانی بودن از طریق خون و نه از طریق خاک انتقال داده می شود، کودکی که در ایران متولد می شود، در صورتی که از پدر یا مادر ایرانی به دنیا نیامده باشد، ایرانی نمی باشد و شناسنامه ای به او تعلق نمی گیرد. همین عامل باعث شد تا کودکانی که در خاک ایران چشم به جهان گشوده بودند، ولی والدینی افغانی و بدون مدرک رسمی داشتند، از داشتن شناسنامه و متعاقب آن از حق تحصیل که از حقوق اولیه هر بشری است، محروم بمانند
.

این دسته از عوامل، بعلاوه جنگ ایران و عراق و همچنین نوپا بودن و کم تجربه بودن مقامات قانونگذار و مجری، باعث شد که افغانها در ایران روزگار بدی را تجربه کنند. تحقیرهای ساختاری، اخراج از مدرسه، عدم پرداخت دستمزد کافی و گاها پرداخت نکردن دستمزدها به این قشر مهاجر و همچنین عدم حمایتهای قانونی به دلیل عدم دلسوزی مسئولان و عدم توجه به قوانین حقوق بشری و کم توجهی مسئولان بین المللی به مسائل مهاجرین در ایران، بیشتر راههای امید را در میان این قشر بسته بود
.

با این همه، حکومت ایران تا پایان دوران حکومت طالبان در مقابل پناهجویان بدون کاغذ حالتی انفعالی به خود نشان می داد. یعنی نه به اخراج و جمع آوری آنها اقدام می ورزید و نه به کمک آنها می شتافت، ولی با به پایان رسیدن دوران طالبان و به روی کار آمدن حکومتی معتدل در افغانستان، دولت ایران وجهه سخت تری به خود گرفت و در صدد اخراج ایشان از ایران بر آمد. بدین شکل بود که برخی از سربازان نیروی انتظامی در جریان دست گیری و اخراج این دسته از پناهجویان، بر خلاف دستورات مقامات بالاتر، گاها رفتارهای ناشایستی با آنها انجام دادند. انداختن از ساختمان چند طبقه یک کارگر افغانی به پایین که موجب مرگ او شد از جمله رفتارهایی بود که جنبه بین المللی به خود پیدا کرد و مسئولان سازمانهای جهانی را به واکنش بر انگیخت
.

در نهایت باید گفت که خود افغانها نیز در به قهقرا کشاندن خود در جامعه ایرانی بی تاثیر نبودند. عدم علاقه به مشارک اجتماعی، عدم تلاش برای تشکیل سندیکایی قوی و نیز قدرت پایین چانه زنی ایشان در مقابل مقامات رسمی ایرانی برای بدست آوردن حقوق اولیه خود به عنوان پناهجو بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر از جمله کم کاری هایی بود که در به حاشیه رانده شدن این قشر تاثیر گذار بود
.

Friday, June 15, 2007

Flag of Afghanistan *** پرچم افغانستان

پرچم کنونی افغانستان که بر گرفته از دوران تسلط اسلامگرایان میانه رو در این کشور است


پرچم افغانستان که در زبان محلی به آن "بیرق" می گویند درست به اندازه تاریخ و تمدن این کشور، پیچیده، غریب و قابل ستایش است. در مورد اقوام افغانی در پستی دیگر مطالبی را خواهم نوشت اما در حال حاضر تنها به چگونگی تکوین و شکل گیری پرچم این کشور می پردازم
.
جالب است بدانید که این پرچم از رنگ سیاه کامل تا سفید کامل را به دلیل دیدن حکومت ها، با سلیقه های سیاسی و مذهبی مختلف را به خود دیده است. اولین پرچم رسمی این کشور از سال 1880 تا پایان این قرن رنگی کاملا سیاه داشت، که آن را برگرفته از قیام ابومسلم خراسانی میدانند. اما در طول زمان و به دلیل روی کار آمدن حکومتهای مذهبی در این کشور، این پرچم کم کم رنگ مذهبی به خود گرفت و المانهایی چون مسجد محراب در آن نقش بست تا اینکه در دوران تسلط کمونیستها در دهه 1980 میلادی، پرچم این کشور رنگی کاملا قرمز به تقلید از پرچم شوروی سابق به خود گرفت، اما به جای علامت کمونیست ها، آرم جبهه خلق افغانستان بر پرچم این کشور نقش بست
.
اما دوران حکومت کمونیستها در بر این سرزمین طولانی نبود و اسلامگراها مجددا قدرت را در دست گرفتند و رنگ و فرم این پرچم را به دوران قبل از تسلط روسها برگرداندند. اما دیری نپایید که اسلامگراهای میانه رو به رهبری برهان الدین ربانی با افراطگرایان وارد جنگ شدند و در نهایت این طالبان بودند که توانستند به رهبری ملا محمد عمر در سال 1996 قدرت را در این سرزمین در دست گیرند و رنگ پرچم را به نفع خود به رنگ سفید مطلق به معنی "بهشت برین" دربیاورند. در نهایت ایشان با تغییراتی در این پرچم جمله "لا اله الا الله محمد رسول الله" را به رنگ سفید این بیرق افزودند و تا پایان آن را حفظ کردند
.
بالاخره به لطف نیروهای خارجی، در سال 2002 ورق به نفع نیروهای میانه رو چرخید و یکبار دیگر رنگ این پرچم به طول کلی عوض شد. حامد کرزای در افغانستان به قدرت رسید و مجددا رنگ این بیرق را با اضافه کردن المانهایی جدید به دوران قبل از حکومت کمونیستها برگرداند و به شکل امروزی در آورد
.
در نهایت باید گفت که رنگهای این پرچم را این گونه تفسیر کرده اند : سیاه به معنای دوره ای که افغانستان تحت استعمار بوده است، سرخ نماد خون شهیدانی است که برای بدست آوردن استقلال افغانستان از جان خود گذشته اند و سبز نماد آبادی و پیشرفتی است که در آینده نصیب افغانستان خواهد گردید
.
در نوار قرمز وسط این پرچم نیز نماد مسجد محراب و نماد دولتی افغانستان در حاشیه این مسجد دیده می شود. اما جالب است که بدانید که کرزای جمله "لا اله الا الله محمد رسول الله" را که طالبان برای اولین بار به این پرچم اضافه کرده بودند را بر روی بیرق حکومت اسلامی افغانستان حفظ کرد
.
اولین پرچم افغانستان
پرچم افغانها در دوران تسلط کمونیستها


پرچم افغانستان در دوران طالبان

افغانها جمله "لا اله الا الله محمد رسول الله" را برای اولین بار به این پرچم اضافه کردند که بعد از سقوط آنها نیز این جمله بر روی پرچم جدید افغانستان نگه داشته شد

Friday, June 8, 2007

پرچم فرانسه


پرچم سه رنگ آبی، سفید و قرمز فرانسه در سال 1958 به تایید شورای ملی انقلاب فرانسه رسید. تاریخچه این پرچم سه رنگ به انقلاب کبیر فرانسه به سال 1789 می رسد که در سال 1794 توسط لوییس داوید طراحی شد. اما همانطور که مشخص است این پرچم از سه نوار عمودی آبی، سفید و قرمز تشکیل شده که رنگ آبی یاد آور دوران کلووی اول ، اولین پادشاه رسما کاتولیک فرانکهاست که در فاصله سالهای 481 تا 511 پس از میلاد بر اینان حکومت می کرد. این رنگ یادآور کپ یا شنل مخصوصی است که توسط سنت مارتین از راهبان و روحانیان کاتولیک معروف فرانسه بر تن می شد و کلووی آن را به یاد سنت مارتین مقدس مورد استفاده قرار داد و مرسوم کرد
.

اما نوار سفید که در بین سالهای 1638 تا 1790 رنگ پرچم خانواده اشرافی فرانسه بود، سمبل فرانسه و همچنین سمبل فرمان خداوندی است. دلیل استفاده این رنگ در پرچم خانواده سلطنتی نیز از همین تفکر نشات گرفته می شود که قدرت خاندان سلطنتی، قدرتی الاهی و ماورائی است
.

و اما رنگ قرمز در این پرچم به یاد صومعه سنت دنیس که به شکل گوتیک یا همان نوع معماری رایج در اروپا که در قرون وسطی مرسوم بوده و توسط داگوبرت اول پادشاه فرانک ها در حدود سالهای 629 میلادی بنا شده، بر این پرچم افزوده شده است. این صومعه از سال 1966 به یک کلیسای جامعه تبدیل شد
.



کپ، لباس مارتین مقدس
منبع اصلی : سایت ویکیپدیا